روز چهارم
۱۱ اسفند ۱۳۹۶
شب آرومی رو منزل دوستمون شریاس گذروندیم، لباسهامون رو شسته بودیم تا تمیز باشن و بعد از بدرقه گرم شریاس، عزم رکاب زدن کردیم.
مسیر امروزمون کمی بیشتر هست و با توجه به گرمای هوا، باید بجنبیم تا ظهر، بیشتر راه رو رکاب بزنیم. از شریاس قول میگیریم که وقتی ایران اومد، حتما بهمون سر بزنه و مسیر تقریبا ۹۵ کیلومتریمون رو شروع میکنیم.
ساعت تقریبا ۷ صبح شده و جنب و جوش توی جادهها شروع شده، چند تا ماشین برامون دست تکون میدن و یک جاده فرعی پیدا میکنیم و کلی خوشحال میشیم. آخه توی جادههای اصلی نمیتونیم کنار هم رکاب بزنیم، برای همین، از این فرصت استفاده میکنیم تا کمی برنامهها را مرور کنیم.
در بین مسیر، علاوه بر این معبدها، نمادهای کشور هندوستان بسیار دیده میشوند و واقعا جذاب هستند، طوری که نمیشه از کنارشون گذشت و هرچند کوتاه، توقفی میکنیم تا علاوه بر ثبت خاطره، بتونیم اونها رو به شما هم نشون بدیم.
رکابزنی طبق برنامه پیش نرفت، برای عکاسی از معبد و فیل، کمی معطل شدیم، ساعت تقریبا ۱۱ شده، گرما و گرسنگی و پیدا کردن یه جای قشنگ برای صبحانه، باعث شد رضایت بدیم که بازهم تاخیر کنیم. بعد از خوردن یک صبحانه دلچسب و یک گپ کوتاه با صاحب رستوران، دربارهی هدفمون و مسیرمون، رکابزدن را مجدد شروع کردیم.
کنار جاده که میرفتیم، صدای شلوغی و ساز و دهل شنیده میشد. کمی تعجب کردیم و دنبال منبع صدا بودیم که مردم یک روستا رو دیدیم. از کودک تا میانسال، مراسم جشنی، در ادامه جشن دیشب برگزار کرده بودند. با دیدن ما برامون دست تکون دادند و خواستند که بایستیم. چند نفر پیش ما اومدند و از مسیرمون سوال کردند، ما هم هدف و برنامهمون رو براشون گفتیم. خیلی ذوق کردند، خانمی چند اسکناس بیرون آورد و با نشون دادن عکس مهاتما گاندی کبیر، بزرگترین دغدغه و آرمان رهبر بزرگ هند رو، صلح و نوعدوستی میدونست.
خواستیم راه رو ادامه بدیم، که با اصرار مردم خونگرم و مهماننواز اون روستا مواجه شدیم. مارو به جمع خودشون و صرف ناهار که با کمک همه اهالی روستا تدارک دیده بودند، دعوت کردند. از برنامه که عقب بودیم، اما اصرار و محبتشون آنقدر از ته دل بود، که نگاهی به هم کردیم و گفتیم: اهالی این روستا صلح، محبت و مهماننوازی را معنا کردند، انقدر برای ما شیرین و با محبت بودند، که به میزبانیشون احترام گذاشتیم و در جشن و ضیافتشون شرکت کردیم.
بعد از ناهار، برامون دستار هندی آوردن، تا بتونیم باهاش عکس بگیریم و یادگاری داشته باشیم. بعد از گرفتن چند عکس سلفی و یادگاری، سوار بر دوچرخهها شدیم و با دلگرمی و انرژی مضاعف، به سمت مقصد رکاب زدیم.
تقریبا ۲۵ کیلومتر تا مقصد فاصله داشتیم و جاده دو طرفه و خطرناک بود، خیلی باید احتیاط میکردیم. مثل همیشه، حبیبه جلوتر میرفت، دمای هوا بالای ۴۰ درجه سانتیگراد بود، گرما، دوچرخهسواری و تاخیرهای پیش اومده، تاثیرش رو نشون میداد، اما مردم روستا، آنچنان به ما محبت کردند که، ثابت قدم و استوار، به سمت مقصد رکاب میزدیم.
با اینکه طبق GPS 95 کیلومتر راه داشتیم، اما بعد از ۱۰۳ کیلومتر رکاب زدن رسیدیم به شهر ماهاد، جای مناسبی برای کمپ زدن پیدا نکردیم، ساعت ۵ شده بود و باید زودتر محلی برای استراحت پیدا میکردیم، در خروجی شهر ماهاد، یک هتل پیدا کردیم.
با #تدبیر همراه ما باشید
روز پنجم سفر، کجا میرویم؟