اساساً چگونه میتوان انتظار داشت که سازمانی بتواند به پیشرفت نائل شود و افقهای جدیدی از فعالیت و کار را فرا روی خـود بگشاید، بدون اینکه بخـواهد چـیز جـدیدی یاد بگیرد. حـل یک مسئله چالش برانگیز، معرفی محـصولی جدید و باز مهندسی یک فرآیند تولید جملگی نیاز به مشاهده جهان به طریقی نو و تلاشی عملی در جهت اجرای یافتههای جدید دارند. در فقدان عنصر حیاتی مدیریت دانش، سازمانها و افراد آنها تنها شیوههای کهنه را حداکثر با بیانهای جدید تکرار میکنند.
از طرف دیگر در سالهای اخـیر سازمانها و شرکتهای مختلف پیوستن به روند دانش را آغاز کردهاند و مفاهیـم جدیدی همچون کار دانشی، نیروی دانشی، مدیریت دانش و سازمانهای دانشی از سرعتگیری این روند خـبر میدهند. پیتر دراکر با به کارگیری این واژگان، خبر از ایجاد نوع جدیدی از سازمانها داده است که در آن به جای قدرت بازو، قدرت ذهن حاکمیت دارد بر اساس این نظریه، در آینده سازمانهایـی توسعه و پیشرفت خـواهند کرد که سهم بیشتری از دانش را به خود اختصاص داده باشند.
در جامعه فرا صنعتی، «دانش» یک منبع کلیدی از اقتصاد است. شرکتها ناچارند به تقاضای روزافزون مشتریان برای بهبود کیفیت و نوآوری پاسخ مثبت دهند. به همان صورت نیز بروز تهدیدها از جانب رقبای جهانی، آنها را مجـبور به کاهش قیمت محصولات و خـدمات نموده است. این چالشهای مربوط به بهبود کیفیت و نوآوری و فشار روز افزون برای کاهش قیمت محصولات، شرکتها را ملزم به طراحـی دوباره فرآیندهای تجـاری خـود کرده است. در اقتصادی که تنها اطمینان آن وجود عدم اطمینان است، تنها منبع مطمئن پایداری در رقابت، دانش است. در حقیقت، دانش مهمترین منبع استراتژیک بوده و باعث ایجاد فوایدی برای تداوم قابلیت رقابت میشود. دانش ارزشمند باعث تقویت منابع سنتی و داراییها به صورتی متمایز میشود. از این رو باعث ایجاد «ارزش» برای مشتریان میشود. توانایی خلق دانش و تداوم یادگیری از آن میتواند سودی رقابتپذیر داشته باشد چرا که دانش خلاقانهی امروزی، هسته اصلی دانش فردا را تشکیل خواهد داد. در سالهای اخیر، تلاشهای سازمانی بر روی مدیریت دانش معطوف بودهاند، این مدیریت یکی از مدیریتهای کلیدی به شمار میرود و در بر دارندهی تمرکز بر روی دانش کارفرمایان درباره مشتریان، رقبا، محصولات و خدمات در یک سازمان میباشد. در سادهترین شکل، مدیریت دانش درباره تشویق مردم برای تسهیم اطلاعات، دانش و ایدهها با هدف ساخت محصولات و خدماتی با ارزشتر است.
بنابراین، دورنمای مدیریت دانش درون سازمان بوده و فایدهی مدیریت دانش ایجاد رضایت مشتری از خدمات بهتر است. اما همانطور که شرکتها شروع به توسعه احراز شایستگی در مدیریت دانش داخلی و به کاربردن آن در جهت رسیدن به اهداف سازمانی کردهاند، نگاههای خود را نیز بر روی منابع جدید دانش معطوف نمودند. این منابع ضرورتاً در محدوده شرکت آنها یافت نمیشود. با تکیه بر دانش به عنوان عامل کلیدی رقابتپذیری در اقتصاد جهانی شرکتها ممکن است به دنبال عنصر اصلی باشند که دانش مشتری نامیده میشود. به علاوه، پردازش دانش مشتری وابسته به مدیریت روابط با مشتری، میباشد که هدف آن در فرآیند تجاری حفظ مشتریان است. دو گام اصلی در مدیریت روابط مشتری قابل شناسایی هستند:
- تغییر از تمرکز بر روی معاملات به سمت ایجاد روابط با مشتریان و بازاریان و پرورش آنها
- تمرکز بر حفظ مشتری به جای تک فروشی
به طور کلی بازاریابی روابط را میتوان به عنوان یک تلاش یکپارچه برای شناسایی، حفظ و ساخت شبکه مشتریان و تقویت این شبکه به منظور ایجاد ارزش برای هر دو طرف در نظر گرفت. همچنین، مدیریت روابط با مشتری گامی پیشرفته برای جمعآوری اطلاعات درباره مشتریان جهت درک و تأثیرگذاری بر رفتار مشتریان است. از این رو، مدیریت روابط مشتری را میتوان یکـی از مهمترین دیدگاههای شناخته شده مدیریت در یک دهه گذشته دانست.
عصر امروز، عصر سازمانهای مبتنی بر دانش است؛ مدیریت دانش در راستای دستیابی به منابع نوینی همچون مدیریت دانش جامعه گرا -که هدف آن دستیابـی به منابع عظیم دانش مشتریان است- را مورد توجه جدی قرار داده است.
امروزه ایجاد و حفظ ارتباط با مشتری نه برای فروش محـصولات و خدمات، بلکه برای دستیابی به اطلاعات و دانش آنان، مفهوم جدیدی است که در قالب سیستمهای مدیریت دانش مورد بحـث و بررسی قرار میگیرد.
بعضی از سازمانها قلمرو دانش خود را به درون سازمان محدود میکنند؛ تمرکز بر روی تلاشهای مدیریت
دانش داخل مرزهای سازمانی یکـی از عوامل اصلی شکست تمامی تلاشهای مدیریت دانش در اغلب سازمانها است. اسکیرم هفت قلمرو را به عنوان قلمروهای مدیریت دانش معرفی کرده است: دانش مشتری، روابط سایر ذینفعان، محیط کار، حافظه سازمانی، فرایندهای مربوط به کسب و کار، تولیدات و خدمات و نیروهای انسانی.
مدیریت دانش همچنین به شفافیت در فرایند یکپارچهسازی دانش سایر گروهها نظیر کارکنان کمک میکند و به تسهیل جریان دانش در سازمان کمک نموده و میتواند منجر به یکپارچهسازی سریعتر و مؤثرتر دانش شود.
هنگامی که مدیریت ارتباط با مشتری پیادهسازی میشود، برنامه مدیریت دانش میتواند جریان دانش در رابطه با مشتری را گسترش دهد. میتواند فرآیندهای مدیریت دانش و سیستمها را برای بدست آوردن تمام دانش مربوط حفظ و در دسترس قرار دهد و این موضوع میتواند به ایجاد ارزش افزوده برای سازمان و همچنین مشتری منجر شود. مدیریت دانش، ابزار، فرایندها، و پایگاهها را برای به اشتراک گذاشتن دانش به مشتریان و کارکنان فراهم میسازد. مدیریت دانش، فرایندی است که به واسطه آن سازمانها در زمینه یادگیری (درونی کردن دانش)، کدگذاری (بیرونی کردن دانش)، توزیع و انتقال دانش، مهارتهایی را کسب میکنند.
مدیریت دانش فرایند کشف، کسب، توسعه و ایجاد، تسهیم، نگهداری، ارزیابی و بکارگیری دانش مناسب در زمان مناسب توسط فرد مناسب در سازمان است که از طریق ایجاد پیوند بین منابع انسانی، فناوری اطلاعات و ارتباطات و ایجاد ساختاری مناسب برای دستیابی به اهداف سازمانی صورت میپذیرد.
لذا میتوان گفت «مدیریت دانش به مجموعه فرایندهایی اطلاق میشود که در نتیجه آنها دانش، کسب، نگهداری و استفاده میشود و هدف از آن بهرهبرداری از داراییهای فکری به منظور افزایش بهرهوری، ایجاد ارزش های جـدید و بالا بردن قابلیت رقابتپذیری است.» سازمانها بخـش مهمی از دانش خود را از منابع بیرونی کسب میکنند کارشناسان، استادان، مشاوران، مشتریان همه حامل دانش هستند. آنها دارای اطلاعات و قابلیتهایی میباشند که الزاماً در درون سازمان فعالیت نمیکنند.
تیوانا به نقل از لین و همکاران، منابع ذیل را جزء منابع دانش مشتری به شمار آورده است اطلاعات بازار، اطلاعات رقبا، مشتریان، سفارشها، خدمات و محصولات و شکایات مشتریان. در این پژوهش همچنین مدیریت ارتباط با مشتریان مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است. مدیریت ارتباط با مشتریان عبارت است از مدل تجاری مشتری محور که کارکردهای شرکت را حول نیازهای مشتریان (و نه محصولات، منابع یا فرایندها) متمرکز مینماید تا رضایت، وفاداری و ماندگاری مشتری افزایش یابد. مدیریت ارتباط با مشتری را به عنوان یک راهبرد در سطح سازمان که برای بهینه کردن سوددهی و درآمد و رضایتمندی مشتریان با سازماندهی بر اساس گروههای مختلف مشتریان، ترویج رفتار رضایتمندانه و ارتباط فرایندها از مشتریان تا تأمینکنندگان تعریف میکند و بیان میدارد که سرمایهگذاری در مدیریت ارتباط با مشتری، باعث درک بهتر، دسترسی بیشتر و تعامل مؤثرتر با مشتری از طریق کانالهای مختلف میشود.
وکیلی فرد و همکاران، مدیریت ارتباط با مشتری را فلسفه و نظم مدیریتی میدانند که بر مشتریان در تمام حوزههای سازمان تمرکز میکند. بنابراین، این رویکرد به شکل قابل توجهی با رویکردهای بازاریابی و سنتی متفاوت است. این موضوع، ساختار، فرهنگ و فلسفه مشتری مداری را در سازمان توصیف میکند. این مفهوم شامل راهبرد، فرایند، و فناوری است. مدیریت ارتباط با مشتری عبارتست از یک استراتژی برای ایجاد ارتباط با مشتریان بر اساس الگوهای رفتاری آنها؛ این استراتژی مبتنی بر چهار هدف اجرایی است:
- تشویق مشتریان دیگر شرکتها یا مشتریان بالقوه به اولین خرید
- تشویق مشتریانی که اولین خرید را کردهاند به خرید بعدی
- تبدیل مشتریان موقت به مشتریان وفادار
- ارائه خدمات با مطلوبیت بالا برای مشتریان وفادار به نحـوی که به مبلغ شرکت تبدیل شوند.
نویسنده: دولتخواه