یک شرکت بزرگ دنبال مدیر عامل میگشت. برای انتخاب شخص کارآمد، مدیرمنابع انسانی آن شرکت پیشنهاد داد تا از افرادبرگزیده، امتحانهایی در طبیعت گرفته شود.
پیتر، کلی و مارتین آمادگی خود را اعلام کردند. برای آنها توضیح داده شد که سه امتحان در پیش رو دارند:
پرش با طناب ارتجاعی
سوار قایق شدن در شیب
و در آخر، مسابقات قایقرانی
در پایان روز…
پیتر با خطرهای زیادی مواجه شده بود.
در مرحله نخست طنابش را تا آخر باز کرد که بتواند هیئت داوران را تحت تاثیر قرار دهد. سپس فریادکشان در هوا معلق شد و هنگامی که دستش به آب رسید همه تحت تاثیر قرار گرفتند!
در شیب، برای شیرجه زدن در آب تردید نکرد. این کار دیوانگی محض بود، ولی ختم به خیر شد و توانست سوار قایقی که میان صخره ها بود، بشود.
برای مسابقه قایقرانی، از بردن کولهای که محتوی آب و غذابود؛ خودداری کرد…
سرانجام از خط پایان گذشت، تشنه وگرسنه…اماپیروز!
کلی ۱۰ بار قلاب طناب ارتجاعی را چک کرد و بالاخره بعد از ۷ دقیقه پرید.
وقتی هم که می خواست سوار قایق بشود، از همه جهات آن را چک کرد تا مطمئن شود در وضعیت کاملا خوبی قرار دارد.
طی مسابقات قایقرانی، او پشت رقیبانش میراند تا اگر یکی از آنها مجروح شد، کمکش کرده و او را تا مرحله اول که پشت سر گذاشته بودند، برگرداند.
و اما مارتین، او تقریبآ توجه کسی را جلب نکرد. در مرحله نخست، دستش به آب نرسید ولی بدون جیغ و فریاد و بدون معطلی تا مسابقه شروع شد، پرید.
در قایق بدون هیچ ادا و کار نمایشی بیهودهای، در وسط آن نشست. وقتی که پیتر در آب شیرجه زد، او به سادگی طنابهای قایق را گرفت و سوار شد.
در مسابقه قایقرانی هم نفر دوم شد، اصلآ خسته نبود ضمن اینکه بقیه آب آشامیدنی خود را به پیترداد.
و امروز، مارتین آن شرکت را مدیریت میکند. او خیلی محتاط است، ولی همه میتوانند روی او حساب کنند.
انتخاب او از بین رقیبانش توسط مدیر منابع انسانی، انتخاب درستی بود زیرا:
او در موارد غیرضروری خطر نمیکند، ولی خوب میداندکه در صورت لزوم چگونه و چه کاری را با اقتدار انجام بدهد.
او فرد محکمی است، به معنای واقعی و پرافتخار: او هیچگاه وسط توفان، کشتی را رها نمیکند. همچنین افراد داخل کشتی را، چون برای انجام کارها به تکتک آنان نیاز دارد.
برای مدیریت یک شرکت، باید ریسک کردن را بلد بود. اما پست و مقامهای بالا، مسئولیتهای بزرگی هم دربردارند:
کارمندانی که زیر دست شما کارمیکنند، روی شما حساب میکنند و اصلآ دوست ندارند که برای یک بدلکار بیفکر کار کنند!
ریسک کردن خوب است…ولی ریسکهای حساب شده!
“هنر مدیریت بر این اساس است که بدانید یک وقتهایی برای بهم نریختن ارکستر باید آرشه را بیندازید!”
برگرفته از مجله موفقيت